فوت آن دی ال

جنگ جهانی دوم

یکی از بهترین نمونه‌های تأثیر جنگ بر اقتصاد، جنگ جهانی دوم است. رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ میلادی به این دلیل پایان گرفت که مردم تولید خود را افزایش دادند تا مواد جنگ را تهیه کنند. بهای مالی جنگ جهانی دوم در سطح دنیا در حدود یک تریلیون دلار تخمین زده می‌شود، به همین دلیل است که این جنگ را پرهزینه‌ترین جنگ تاریخ از لحاظ سرمایهٔ مالی و جانی می‌دانند.





اقتصاد اروپا پس از جنگ تقریباً نابود شد زیرا ۷۰٪ تأسیسات صنعتی این قاره تخریب شدند. تخمین زده می‌شود که حملهٔ کشورهای محور باعث نابودی املاکی با ارزش ۶۷۹ میلیارد روبل در شوروی شده باشد. این خرابی‌ها شامل نابودی ساختمان‌ها به طور کامل یا جزئی در ۱٬۷۱۰ شهر و شهرک، ۷۰٬۰۰۰ روستا/دهکده، ۲٬۵۰۸ کلیسا، ۳۱٬۸۵۰ ساختمان صنعتی، ۴۰٬۰۰۰ مایل خط آهن، ۴٬۱۰۰ ایستگاه قطار، ۴۰٬۰۰۰ بیمارستان، ۸۴٬۰۰۰ مدرسه و ۴۳٬۰۰۰ کتابخانهٔ عمومی می‌باشد.




عوامل اتمام جنگ

اوضاع سیاسی و اقتصادی که موجب صلح می‌شوند معمولاً به واقعیات محیطی بستگی دارند. هنگامی که دو نیروی متخاصم متقاعد می‌شوند که درگیری فی‌مابین به بن‌بست رسیده ممکن است دست از خشونت عملی بردارند تا مانع نابودی جان و مال بیشتر گردند. ممکن است که دو طرف خطوط مرزی پیش از جنگ را بپذیرند یا مرزهای جدیدی بر اساس کنترل نیروهای نظامی خود ترسیم نمایند یا به گفتگو بپردازند تا سرزمین‌های اشغالی یکدیگر را نگاه داشته یا تعویض کنند. مذاکراتی که در پایان جنگ‌ها انجام می‌شوند منجر به امضای معاهدات می‌گردند مثل معاهدهٔ ورسای در سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸) که باعث اتمام جنگ جهانی اول شد.

طرفی که تسلیم می‌شود یا شکست می‌خورد غالباً دارای قدرت چانه‌زنی پایین‌تری است. طرف پیروز معمولاً شروطی را تحمیل کرده یا تمام شرایط معاهده را می‌نویسد. نتیجهٔ معمول آن است که سرزمین اشغال‌شده تحت تسلط نیروی نظامی قوی‌تر کشیده می‌شود. تسلیم بی‌قید و شرط زمانی از سوی یک کشور پذیرفته می‌شود که نیرویی به‌شدت قدرتمند آن کشور را تهدید نماید و بیم آن رود که جان و مال زیادی نابود شود. برای مثال در طول جنگ جهانی دوم پس از آن که دو بمب اتمی بر روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی انداخته شد و سرزمین ژاپن زیر بمباران راهبردی شدید قرار گرفت و شوروی به منچوری حمله کرد، امپراتوری ژاپن تن به تسلیم بی‌قید و شرط در مقابل متفقین داد. تسلیم ممکن است با فریب یا بلوف به دست آید.

با این حال بسیاری از جنگ‌ها با نابودی کامل سرزمین‌های مقهور تمام شده‌اند. در میان نمونه‌های فراوان می‌توان به نبرد کارتاژ مربوط به جنگ پونیک سوم بین شهر فنیقیه کارتاژ و امپراتوری روم باستان در سال ۱۴۹ قبل از میلاد اشاره کرد. در این سال رومیان شهر را آتش زدند، مردم را به بردگی گرفتند و ساختمان‌ها را ویران ساختند.

برخی از جنگ‌ها یا عملیات‌های خصم‌آلود زمانی پایان می‌یابند که آماج نظامی طرف پیروز به دست آمده باشد. اما گاهی اوقات به خصوص زمان‌هایی که ساختار دولتی در کشور شکست‌خورده وجود نداشته باشد یا پیش از پیروزی دولت اشغالگر نابود شده باشد جنگ ادامه خواهد یافت. در چنین شرایطی ممکن است جنگ چریکی نامنظم تا مدت زمان زیادی ادامه یابد. در شرایط تسلیم بی‌قید و شرط ممکن است سرزمین‌های اشغالی تحت تسلط دائمی طرف پیروز در آید. پس از اشغال سرزمین‌ها از سوی طرف پیروز ممکن است یورش‌هایی به قصد تاراج کالاهای باارزش صورت بگیرد. در دیگر موارد ممکن است طرف مهاجم تصمیم بگیرد به منظور جلوگیری از خسارات بیشتر و بدون دستیابی به اهداف اولیه دست از خصومت بردارد. در این مورد می‌توان به جنگ ایران و عراق اشاره کرد.

ممکن است برخی خصومت‌ها نظیر شورش یا جنگ داخلی برای مدت زمان زیاد و با فعالیت نظامی اندک ادامه یابند. در بعضی موارد هیچ مذاکره‌ای صورت نمی‌گیرد اما جنگ بدون سر و صدا محو می‌شود و پس از آن که خواسته‌های سیاسی گروه‌های متعارض به ثمر نشست، یا در مورد یک شرط سیاسی مذاکره صورت گرفت، یا مبارزین به تدریج کشته شدند، یا دست از حملهٔ نظامی برداشتند ولی همچنان توان تهدید یکدیگر را داشتند درگیری به طور کل پایان یابد. برای مثال می‌توان به جنگ داخلی چین اشاره کرد که به طور رسمی در سال ۱۹۵۰ (۱۳۲۹) پایان یافت اما جمهوری خلق چین به شکل دیپلماتیک جنگ را ادامه داد تا تایوان را ایزوله کند و همچنان جمهوری چین (که با نام تایوان شهرت یافته) را تهدید به حمله نظامی می‌کند. به همین دلیل است که برخی مورخین مدعی می‌شوند که جنگ هنوز در جریان است.




انگیزه‌های آغاز جنگ

اجماع آکادمیک واحدی بر سر این مسأله که چه انگیزه‌هایی باعث آغاز جنگ می‌شوند وجود ندارد. انگیزه‌های افرادی که دستور آغاز جنگ را می‌دهند می‌تواند با انگیزه‌های کسانی که به زیر بار آن می‌روند متفاوت باشد. برای مثال در جنگ پونیک سوم هدف رهبران روم از درگیری با کارتاژ شاید نابودی یک رقیب طغیان‌گر بود اما هدف سربازان، به احتمال زیاد، به دست آوردن پول بوده است. از آن جا که جنگ افراد زیادی را درگیر خود می‌کند، زندگی خاص خود را نیز به وجود می‌آورد زیرا افراد با انگیزه‌های مختلف برای پیشبرد آن در کنار هم جمع می‌شوند.

یکی از تفاسیر باستانی یهودی در مورد دعوای هابیل و قابیل در کتاب پیدایش ۴ بیان می‌دارد که به طور کلی چهار عامل باعث آغاز جنگ‌ها می‌شوند: الف) مادیات، ب) قدرت، ج) دین د)وطن.

آقای جان استوسینگر در کتاب چرا ملت‌ها جنگ می‌کنند می‌نویسد که طرفین جنگ همیشه مدعی آنند که جنگِ آن‌ها را اخلاقیات توجیه می‌کند. او این طور ادامه می‌دهد که دلایل آغاز یک جنگ بستگی به ارزیابی به‌شدت خوشبینانه از نتایج خشونت‌ها (تلفات و هزینه‌ها) و تلقیات اشتباه از نیات دشمن دارد.

از آن جا که جنبه‌های راهبردی و تاکتیکی جنگ در معرض تغییر دائم است، نظریات و دکترین‌های مربوط به آن، پیش و پس و در طول هر جنگ عمده بازنگری می‌شود. کارل فون کلاوزویتس در این مورد نوشته است: «نوع جنگ در هر عصری متفاوت است و شرایط محدودکننده و پیش‌فرض‌های خاص خود را دارد.» فاکتوری که تغییر نمی‌کند استفاده از خشونت سازمان‌یافته و در نتیجه نابودی اموال و یا جان افراد است.



روانشناسی روانکاوانه

روانکاو هلندی به نام یوست میرلو بر این باور بود که «جنگ غالباً... تخلیهٔ گستردهٔ خشم درونی انباشته‌شده است (که)... در طول آن ترس درونی بشریت در قالب نابودی گسترده نمود می‌یابد.» بنابراین گاهی اوقات جنگ را وسیله‌ای می‌دانند که انسان از آن برای ابراز ناکامی خود در اداره خویشتن استفاده می‌کند و به طور موقت با رها کردن خشم گسترده علیه دیگران نمود می‌یابد. در این سناریوی ویرانگر دیگران نقش قربانی را در مقابل ترس‌ها و ناکامی‌های ناگفته و ناخودآگاه فرد بر عهده دارند.

روانکاوان دیگر نظیر ای‌اف‌ام دوربان و جان بولبی بر این باورند که انسان ذاتاً خشن است. این خشونت با جابه‌جایی و فرافکنی همراه شده و باعث می‌شود که شخص، نارضایتی خود را تبدیل به تعصب و کینه در مقابل نژادها، ادیان، ملل یا ایدئولوژی‌های دیگر کند. بر اساس این نظریه یک دولت-ملت، نظم را در جامعه نگاه داشته و در همان حال مفری به نام جنگ برای خشونت خلق می‌کند. اگر بنابر اعتقاد بسیاری از روانشناسان جنگ را جزء لاینفک ذات انسانی بدانیم، پس امیدی به گریز از آن وجود نخواهد داشت.

فرانکو فورناری، روانکاو ایتالیایی که پیرو نظریات ملانی کلاین بود اعتقاد داشت که جنگ یک پارانویا یا بسط بارز سوگ است. فورناری بر این باور بود که جنگ و خشونت «نیاز به عشق» در ما را نشان می‌دهد: خواست ما برای محافظت و دفاع از چیزهای مقدسی که به آن‌ها وابسته‌ایم، مثل مادر و تعلقی که به وی داریم. اما در بزرگسالان، ملت‌ها هستند که نقش مقدسات را دارند و باعث بروز جنگ‌ها می‌شوند. فورناری بر «فداکاری» به عنوان ذات جنگ تأکید کرده و معتقد است که فداکاری میل شگفت‌آور بشر به مردن برای کشور خویش و تقدیم جسم خود به ملت است.

بر خلاف نظر فورناری که معتقد بود حس نوع‌دوستی انسان در فداکاری برای یک جنبش اصیل عامل اصلی جنگ است، تنها تعداد کمی از جنگ‌ها در طول تاریخ با عامل فداکاری ایجاد شده و ادامه یافته‌اند. در اغلب موارد حاکمان بوده‌اند که مردم را به زور به جنگ کشانده‌اند. یکی از نظریه‌های روانشناسی که به بررسی رفتار رهبران جهان می‌پردازد توسط موریس والش بسط یافته است. او می‌گوید که تودهٔ مردم نسبت به جنگ بی‌میل هستند و جنگ‌ها تنها زمانی در می‌گیرند که رهبران روانپریشی که ارزشی برای جان انسان‌ها قائل نیستند در رأس قدرت قرار می‌گیرند. جنگ توسط رهبرانی آغاز می‌شود که به دنبالش هستند، نظیر ناپلئون یا هیتلر. بیشتر اوقات این رهبران در زمان‌های بحرانی که مردم نیاز به یک رهبر مصمم دارند به قدرت می‌رسند.





تکامل

فرضیه‌های متعددی هستند که به بررسی منشأ جنگ از دیدگاه تکامل می‌پردازند. در این زمینه دو مکتب وجود دارد: یکی از آن‌ها ظهور جنگاوری را مربوط به دوره میان‌سنگی می‌داند که طی آن ساختار جوامع پیچیده به وجود آمد، تراکم جمعیت بالا رفت، ساختارهای سیاسی شکل گرفتند و رقابت بر سر منابع آغاز شد. مکتب دیگر، جنگ را ادامهٔ رفتار حیوانی انسان که در میان نمونه‌های آن می‌توان از قلمروگرایی و رقابت جنسی نام برد می‌داند.

این مکتب مدعی است از آن جا که الگوهای رفتاری ساختاریافتهٔ شبه‌جنگ را می‌توان در میان دیگر نخستی‌سانان نظیر شمپانزه‌ها و همچنین در میان بسیاری از گونه‌های مورچه‌ها یافت لذا می‌توان نتیجه گرفت که درگیری میان گروه‌ها بخشی از رفتار اجتماعی همهٔ حیوان‌ها است. زیست‌شناسانی که به بررسی رفتار نخستی‌سانان می‌پردازند فعالیت‌های شبه‌جنگی میان بسیاری از این گونه‌ها را مستندسازی کرده‌اند و معتقدند که شباهت‌های زیادی بین آن رفتارها با رفتار انسان‌ها وجود دارد. دیگران بر این باورند که با وجود آن‌که ممکن است جنگ مفهومی طبیعی به نظر برسد اما پیشرفت فناوری و ایجاد جوامع پیچیده، وسعت جنگ را در میان انسان‌های مدرن به اندازه‌ای بسیار استثنایی رسانده است.

یکی از مدارک موجود در مورد اثبات وجود درگیری میان نیاکان انسان، دودیسی جنسی است. در گونه‌هایی که رقابت بیشتری بین نرها برای تصاحب ماده‌ها وجود دارد، نرها بزرگتر و نیرومندتر از ماده‌ها هستند. انسان‌ها از دودیسی جنسی قابل توجهی برخورداند هر چند که این مسأله قابل مقایسه با نزدیکترین خویشاوندان نخستی‌سانشان نیست. نیروی بالاتنه در آن‌ها بیشتر از نیروی پایین‌تنه است. مردان به طور کلی بزرگتر، سریع‌تر و تهاجمی‌تر هستند. اسکلت آن‌ها به خصوص در نواحی آسیب‌پذیر قدامی، قوی‌تر است. این واقعیت نشان می‌دهد که رقابت نرها عامل مهمی در تکامل انسان به حساب می‌آید.

استیون پینکر در کتاب خود به نام لوح سفید این‌طور می‌نویسد که یورش یا جنگ میان گروه‌های انسانی در زمان نیاکان ما غالباً به نفع طرف‌های پیروز بوده‌است. این حملات باعث به‌چنگ آوردن منابع کمیاب و همچنین زنان گروه مغلوب یا مورد هجوم می‌شد. به احتمال زیاد شاخصه‌های جنگ‌های نوین نظیر اتحاد بین گروه‌ها و جنگ‌های پیش‌دستانه بخشی از درگیری‌های آن زمان را شامل می‌شده‌اند. اگر یک گروه می‌خواست از نیروی بازدارندگی قابل اطمینانی در مقابل دیگر گروه‌ها بهره ببرد لازم می‌بود که به انقام‌جویی شهره باشد. این وضعیت باعث می‌شد که غریزه‌ای به نام انتقام در انسان‌ها توسعه یابد و در عین حال آن‌ها به فکر محافظت از شهرت (شرف) خود باشند. این حالت برای افراد به شکل انفرادی نیز صدق می‌کرد. پینکر این‌طور ادامه می‌دهد که توسعهٔ کشورها و ایجاد پلیس در جوامع بعدی تأثیر بسیار زیادی بر کاهش درجهٔ جنگ و خشونت نسبت به جوامع نخستین داشته است. هر گاه نیروی حکومتی سقوط می‌کند، که می‌تواند به صورت بسیار محلی نظیر مناطق فقیرنشین یک شهر باشد، انسان‌ها دوباره در قالب گروه‌هایی گرد هم می‌آیند تا برای محافظت و اعمال خشونت اقدام کنند. در این هنگام مفاهیمی نظیر انتقام وحشیانه و دفاع از شرف به شدت اهمیت می‌یابند.

اشلی مونتاگو به شدت مخالف مباحثی بود که جنگ را غریزی و جهان‌شمول می‌دانستند. او بر این باور بود که عوامل اجتماعی و روند اجتماعی‌شدن در دوران کودکی نقش مهمی در تعیین نوع و وجود جنگ‌ها دارند. بنابراین هر چند خشونت انسانی پدیده‌ای جهانی است اما جنگاوری از این قاعده مستثنی است. از دیدگاه وی جنگ، نوعی ابداع تاریخی بوده که انواع خاصی از جوامع انسانی درگیر آن بوده‌اند. پژوهش‌های مردم‌نگاری که در میان جوامعی انجام شده‌اند که مفهومی به نام خشونت بینشان وجود ندارد (نظیر چه‌وونگ در شبه‌جزیره مالایا) از این استدلال حمایت می‌کنند. از سوی دیگر پژوهشگرانی نظیر کروفوت و رانگهام معتقدند که اگر جنگ را به معنای تعاملات گروهی شامل «ائتلاف‌هایی جهت تسلط خشونت‌آمیز یا قتل اعضای دیگر گروه‌ها» بدانیم بسیاری از جوامع انسانی را شامل می‌شود. جوامعی که در میان آن‌ها «گرایش به تحت سیطرهٔ سیاسی قرار گرفتن توسط همسایگان» وجود نداشته است.




اقتصاد
جنگ را می‌توان به مثابهٔ رشد رقابت اقتصادی در سطح یک نظام رقابتی بین‌المللی دانست. در این دیدگاه، جنگ‌ها زمانی شروع می‌شود که بازارها به دنبال منابع طبیعی و ثروت بیشتر می‌روند. در حالی که این نظریه در مورد بسیاری از جنگ‌ها مصداق دارد چنین مفاهیم مخالفی توجیه کمتری پیدا می‌کنند: تحرک بالا و روبه‌افزایش سرمایه و اطلاعات، توزیع ثروت در دنیا را تراز می‌کند یا اگر فرض کنیم که این مسأله نسبی است و مطلق نیست لذا تفاوت‌های رفاهی است که آتش جنگ‌ها را بر می‌انگیزد. در منتهی‌الیه راستِ سیاسی کسانی هستند که مدافع نظریهٔ اقتصادی جنگ هستند. برای مثال فاشیست‌ها به یک ملت نیرومند حق می‌دهند که هر چیزی را که یک ملت ضعیف قادر به نگه‌داری از آن با استفاده از زور نیست به تملک در آورد. برخی از میانه‌روها، کاپیتالیست‌ها، رهبران جهان و برخی از رؤسای جمهور و ژنرال‌های ایالات متحده نیز گفته‌هایی دارند که نشان می‌دهد آن‌ها از طرفداران نظریه ذات اقتصادی جنگ بوده‌اند.




مارکسیسم
تئوری مارکسیست‌ها در مورد جنگ، شبه‌اقتصادی است به این معنا که آن‌ها می‌گویند تمام جنگ‌های نوین به خاطر رقابت بر سر بازارها و منابع بین قدرهای بزرگ (امپریالیستی) است. آن‌ها مدعی هستند که جنگ محصول مستقیم بازار آزاد و نظام طبقه‌بندی اجتماعی است. بخشی از این نظریه می‌گوید که جنگ تنها زمانی محو می‌شود که یک انقلاب جهانی بازارهای آزاد و طبقه‌بندی اجتماعی را حذف کند. روزا لوکزامبورگ فیلسوف مارکسیست نظریه‌ای دارد که طبق آن امپریالیسم را محصول کشورهای کاپیتالیستی می‌دانست که به دنبال بازارهای جدید هستند. گسترش ابزارهای تولید زمانی ممکن است که در مقابل شاهد رشد در تقاضای مشتری باشیم. از آن‌جا که کارگران در اقتصاد کاپیتالیستی نمی‌توانند این تقاضا را تأمین کنند، تولیدکنندگان باید به جستجوی مصرف‌کننده برای کالاهای خود در بازارهای غیرکاپیتالیستی بروند و در عین حال امپریالیسم را به پیش خواهند برد.




جمعیت‌شناسی

نظریه‌های جمعیت‌شناسی به دو گروه تقسیم می‌شوند: نظریه‌های مالتوسی و نظریه‌های برآمدگی جمعیت جوان
نظریه‌های مالتوسی

نظریه‌های مالتوسی جمعیت رو به گسترش و منابع کمیاب را به عنوان یکی از دلایل آغاز درگیری‌های خشونت‌آمیز معرفی می‌کنند.

پاپ اوربان دوم در سخنرانی خود در سال ۱۰۹۵ (۴۷۴) و در سرآغاز جنگ صلیبی اول این چنین گفت:

از آن رو که این سرزمینی که در آن سکنیٰ گزیده‌اید، از همه سو با دریاها و قلل مرتفع احاطه شده، برای جمعیت زیاد شما بسیار محدود است؛ کشتزارهای این سرزمین به سختی یارای برداشت کشاورزان را دارد. از این روست که یکدیگر را می‌کشید و می‌درید، جنگ‌ها می‌افروزید و بسیاری در میان شما در کشاکش‌های شهری هلاک می‌شوند. بگذارید نفرت از میان شما رخت بربندد؛ بگذارید دعواهایتان تمام شوند. قدم در جاده‌ای که به کلیسای مقبره مقدس می‌رود بگذارید؛ آن سرزمین را از نژاد پلید پاک سازید و آن را به نام خود کنید.

این نمونه‌ای از قدیمی‌ترین عباراتی است که می‌توان به عنوان شاهد برای نظریهٔ مالتوسی جنگ بدان اشاره کرد. توماس مالتوس (۱۸۳۶-۱۷۶۶) (۱۲۱۳-۱۱۴۴) نوشت که جمعیت‌ها همیشه رو به تزاید هستند تا زمانی که توسط جنگ، بیماری و قحطی محدود شوند.

مالتوسی‌ها بر این باورند که کم شدن جنگ‌ها در پنجاه سال اخیر به خصوص در دنیای توسعه‌یافته که پیشرفت‌های کشاورزی باعث شده جمعیت بیشتری نسبت به قبل تغذیه شوند و همچنین سیاست‌های کنترل جمعیت به‌شدت بر موج افزایش جمعیت مهار زده‌اند دلیلی است برای اثبات این نظریه.




نظریه‌های برآمدگی جمعیت جوان

نظریه‌های برآمدگی جمعیت جوان به شدت با نظریهٔ مالتوسی متفاوت است. معتقدان به این نظریه، زیاد شدن جمعیت مردان جوان (که نمود آن در هرم جمعیتی به صورت افزایش خط مربوط به سنین جوانی است) و نبود شغل‌های منظم و مسالمت‌آمیز را دلایل اصلی برای افزایش امکان بروز خشونت می‌دانند.

تمرکز نظریه‌های مالتوسی روی ناهمخوانی افزایش جمعیت با منابع طبیعی استوار است اما نظریه برآمدگی جمعیت جوان بر روی جمعیت مردان جوان «اضافه» و کمبود موقعیت‌های شغلی در یک نظام اجتماعی تقسیم کار متمرکز است.

نظریه‌پردازان نظریهٔ برآمدگی جمعیت جوان شامل این افراد هستند: گاستون بوتول، جامعه‌شناس فرانسوی؛ جک گلداستون، جامعه‌شناس آمریکایی؛ گری فولر، دانشمند آمریکایی در علوم سیاسی و گونار هنسون، جامعه‌شناس آلمانی. ساموئل هانتینگتون نظریهٔ برخورد تمدن‌های خود را بر اساس نظریهٔ برآمدگی جمعیت جوان بنا کرده است:

من فکر نمی‌کنم که اسلام خشن‌تر از سایر ادیان باشد و شک دارم کسی بتواند آن را ثابت کند. در طول سده‌های گذشته مسیحیان خیلی بیشتر از مسلمانان آدم کشته‌اند. اما مسئلهٔ مهم، فاکتور جمعیت‌شناسی است. به طور کلی معمولاً کسانی که از خانه بیرون می‌روند و آدم‌های دیگر را می‌کشند مردان جوانی هستند که بین سنین ۱۶ تا ۳۰ سال قرار دارند. در طول دهه‌های ۶۰، ۷۰ و ۸۰ میلادی جمعیت کشورهای مسلمان شاهد رشد زیادی بود و همین مسئله باعث افزایش برآمدگی جمعیت جوان به طور فزاینده شد. اما این برآمدگی محو خواهد شد. میزان تولد مسلمانان رو به کاهش است. در واقع در برخی کشورهای اسلامی میزان تولد به شدت کاهش یافته است. هر چند اسلام به زور شمشیر گسترش یافت اما به شخصه فکر نمی‌کنم که در دین اسلام خشونت ذاتی وجود داشته باشد.

نظریه‌های برآمدگی جمعیت جوان اخیراً توسعهٔ بیشتری یافته‌اند اما به نظر می‌رسد که این نظریه‌ها تأثیر بیشتری بر سیاست خارجی و راهبرد نظامی ایالات متحده گذاشته است زیرا هم گلداستون و هم فولر در مقام مشاورین دولت آمریکا مشغول بوده‌اند. بازرس کل سی آی ای به نام جان هلگرسون در گزارش سال ۲۰۰۲ به نام «اثرات تغییرات جمعیت‌شناسی بر امنیت ملی» به نظریهٔ برآمدگی جمعیت جوان اشاره کرد.

به باور هنسون که به طور جامع به گسترش این نظریه پرداخته است، برآمدگی جمعیت جوان زمانی رخ می‌دهد که ۳۰ تا ۴۰ درصد مردان یک ملت در «سن نزاع» یعنی بین ۱۵ تا ۲۹ سال قرار داشته باشند. این وضعیت پس از دوره‌ای رخ می‌دهد که میزان کلی باروری بیش از ۴ تا ۸ فرزند به ازای هر زن و با تأخیر ۲۹-۱۵ سال باشد.

اگر میزان کلی باروری به اندازه ۲/۱ فرزند در طول حیات یک زن باشد به این معنا است که پسر جای پدر را می‌گیرد و دختر جای مادرش را که نشان‌دهندهٔ نسبت کم مرگ و میر به دلیل مرض و تصادف است. بنابراین میزان کلی باروری به اندازه ۲/۱ نشان‌دهندهٔ سطح جانشینی است و هر مقداری کمتر از آن نشان‌دهندهٔ میزان باروی کم‌جانشین است که به کاهش جمعیت منجر می‌شود.

میزان باروری بیشتر از ۲/۱ باعث رشد جمعیت و برآمدگی جمعیت جوان می‌شود. میزان باروری ۸-۴ به ازای هر زن به معنای وجود ۴-۲ پسر به ازای هر مادر است. در نتیجه هر پدر باید به جای ترک یک شغل، ۲ تا ۴ موقعیت اجتماعی (شغل) را ترک کند یا برای پسرانش به وجود آورد که معمولاً دور از ذهن است. از آن جا که رشد فرصت‌های شغلی محترمانه به اندازهٔ سرعت افزایش غذا، کتاب‌های درسی و واکسن نیست لذا بسیاری از «مردان جوان خشمگین» در موقعیتی قرار می‌گیرند که خشم بلوغ آن‌ها رو به افزایش می‌رود. آن‌ها:

از لحاظ جمعیت‌شناسی اضافه هستند،
احتمالاً بی‌کار هستند یا در شغل‌های پست کار می‌کنند و
غالباً دسترسی قانونی به زندگی جنسی ندارند زیرا توانایی مالی لازم برای اداره یک خانواده را ندارند.

بنابر نظر هنسون مجموع این فاکتورهای استرس‌زا باعث بروز یکی از این شش خروجی می‌شوند:

مهاجرت («اسکان بدون خشنونت»)
ارتکاب جرم‌های خشن
شورش یا کودتا
جنگ داخلی و/یا انقلاب
نسل‌کشی (برای به‌دست آوردن موقعیت‌های کسانی که کشته می‌شوند)
اشغال (اسکان خشن که غالباً باعث کشتار خارج از کشور می‌شود)

از ادیان و ایدئولوژی‌ها به عنوان فاکتورهای ثانویه‌ای که به منظور مشروع ساختن خشونت استفاده می‌شوند یاد شده است اما این عوامل تا زمانی که برآمدگی جمعیت جوان رخ نداده باشد خطری ایجاد نمی‌کنند. در نتیجه نظریه‌پردازان برآمدگی جمعیت جوان، استعمار و امپریالیسم اروپای «مسیحی» در سده‌های گذشته و تروریسم و ناآرامی‌های اجتماعی در کشورهای اسلامی را نتیجهٔ نرخ رشد جمعیت بالا می‌دانند.

در میان رخدادهای تاریخی مهمی که پیوند قوی با برآمدگی جمعیت جوان دارند می‌توان به نقش جوانان در موج شورش‌ها و انقلاب‌های اروپای نوین اشاره کرد. انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ (۱۱۶۸) و تأثیر رکود اقتصادی که بر بزرگترین بدنهٔ جوانان آلمانی زده شد و منجر به گرایش به نازیسم در دهه ۱۹۳۰ گردید از نمونه‌های بارز تاریخی به شمار می‌روند. نسل‌کشی رواندا در سال ۱۹۹۴ (۱۳۷۳) نیز به عنوان یکی از پس‌آمدهای برآمدگی جمعیت جوان تلقی می‌شود.

با این که تأثیرات رشد جمعیت با تکمیل یادداشت مطالعهٔ امنیت ملی ۲۰۰ آمریکا در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) بر همگان آشکار شد اما بعد از آن هم ایالات متحده و سازمان جهانی بهداشت سیاست‌های لازم برای کنترل رشد جمعیت به منظور جلوگیری از انجام حملات تروریستی را به کار نگرفته‌اند. جمعیت‌شناس برجسته به نام استفان مامفورد دلیل آن را نفوذ کلیسای کاتولیک می‌داند.

نظریه جمعیت جوان توسط سازمان‌های مختلف نظیر بانک جهانی، سازمان بین‌المللی عمل برای جمعیت و مؤسسهٔ جمعیت و توسعه برلین مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفته است. داده‌های جمعیت‌شناسی دقیقی از بسیاری از کشورها تهیه شده و در پایگاه دادهٔ اداره آمار آمریکا نگه‌داری می‌ّشود. داده‌های آماری دربارهٔ توسعهٔ تاریخی پارامترهای جمعیت‌شناسی و اقتصادی در طول ۲۰۰ سال گذشته مربوط به هر کشور را می‌توان در وبگاه گپ‌مایندر یافت.

از نظریه‌های برآمدگی جمعیت جوان به این دلیل که منجر به «تبعیض» نژادی، جنسی و سنی می‌شوند انتقاد شده است.


keywords : فوت آن دی ال،سایت فوت آن دی ال،مقاله های اینترنتی
امروز : 03/25 | صفحات : 1 - 106 - 107 - 108 - 109 - 110 - 111 - 112 - 113 - 114 - 115 - 116 - 117 - 118 - 119 - 120